آموزش اصطلاحات
حرف A
✅ A /eɪ/
🔷 From A to Z
۱⃣ از اول تا آخر، از سیر تا پیاز، به طور کامل
✳️ He knows the subject from A to Z.
✳️ او از سیر تا پیاز موضوع را میداند.
Act /ækt/
🔷 Act out
👉 To behave badly because you are unhappy or upset/ in pain; not to be yourself.
🔶 نقش بازی کردن، ادای چیزی را درآوردن
✳️ She acted out the role of wronge lover to make him feel guilty.
✳️ او نقش یه عاشق مظلوم رو بازی کرد تا طرفش احساس گناه کنه.
✅ Advantage /ədˈvæntɪdʒ/
🔷 Take advantage of
👉 To use well, to profit from, to use another person’s weaknesses to gain what one wants.
🔶 ۱– سوءاستفاده کردن از ۲- بهره بردن از، استفاده کردن از، کمال استفاده را از چیزی کردن
✳️ Teddy is such a small, weak child that his friends take advantages of him all the time, They take advantage of him by demanding money and making him do things for them.
✳️ تدی آنقدر بچه ضعیف و کوچکی است که دوستانش همیشه با پول گرفتن و کار کشیدن از او سوءاستفاده میکنند.
✳️ I took advantage of my neighbor’s superior skill at tennis to improve my own ability at the game.
✳️ من از مهارت بالای همسایهمان در بازی تنیس بهره بردم و توانستم مهارتم را در این بازی افزایش دهم.
✳️ They took full advantage of the hotel’s facilities.
✳️ آنها از امکانات هتل کمال استفاده را کردند.
✅ Account /əˈkaʊnt/
🔷 Take something into account
👉 To consider a fact while evaluating a situation.
🔶 مد نظر داشتن، در نظر گرفتن، مد نظر قرار دادن، چیزی را به حساب آوردن
✳️ The judge took the prisoner’s young age into account before sentencing him to three months in jail.
✳️ قاضی قبل از محکومیت زندانی به سه ماه حبس، سن کم او را مد نظر قرار داد.
✳️ Educators should take into account the cultural backgrounds of students when planning a school curriculum.
✳️ کارشناسان آموزشی هنگام طرح سرفصلهای درسی باید زمینههای فرهنگی دانشآموزان را مد نظر قرار دهند.
🔷 All right = Alright
👉 Acceptable; yes; okay.
🔶 باشه، قبوله، خب، خوب، عالی
✳️ He said that it would be all right to wait in her office until she returned.
✳️ گفت که بهتره در دفتر کارش منتظر بمونیم تا برگرده.
🅰 Do you want me to turn off the TV?
✳️ – میخواهی که تلویزیون رو خاموش کنم؟
🅱 Alright, if you insist.
✳️ – اگر اصرار داری باشه.
All /ɔːl/
🔷 All in all
👉 Considering everything.
🔶 در مجموع، روی هم رفته، در کل، به طور کلی
✳️ Leonard got a low grade in one subject, but all in all he’s a good student.
✳️ لئونارد در یک درس نمره پایین گرفت اما در مجموع دانشجوی خوبی است.
✳️ There were a few problems, but all in all it was well-organized seminar.
✳️ علیرغم اینکه مشکلاتی وجود داشت اما روی هم رفته سیمنار سازمان یافتهای بود.
✳️ All in all it was a nice trip.
✳️ روی هم رفته سفر خوبی بود.
✳️ All in all, it is not a bad idea.
✳️ روی هم رفته، فکر بدی نیست
Along /əˈlɒŋ $ əˈlɒːŋ/
🔷 All along
👉 All the time, from the beginning (without change)
🔶 از همان اول، از اولِ اول، از ابتدا، از قبل
✳️ She knew all along that we’d never agree with his plan.
✳️ از همان اول میدونست که با نقشهاش هرگز موافقت نمیکنیم.
✳️ You’re smiling! Did you know all along that I’d give you a birthday present?
✳️ داری میخندی! آیا از قبل میدونستی که میخواهم بهت کادومی تولد بدم؟
Awaken /əˈweɪkən/
🔷 Awaken (somebody) to something
🔶 کسی را از چیزی آگاه/ مطلع کردن/شدن، هوشیار کردن به، متوجه … ساختن، درباره چیزی به کسی هشدار دادن
✳️ People have awakened to the fact that the policy is not working.
✳️ مردم نسبت به این واقعیت که این سیاست موثر نیست آگاه شدهاند.
✳️ We must awaken society to the dangers of drugs.
ما باید جامعه را از خطرات مواد مخدر آگاه کنیم.
✳️ People have awakened to the fact that the policy is not working.
✳️ مردم نسبت به این واقعیت که این سیاست موثر نیست آگاه شدهاند
✅ Ask /æsk/
🔷 Ask after somebody
🔶 سراغ کسی را گرفتن، جویای احوال کسی شدن، از کسی احوالپرسی کردن، حال و احوال کسی را پرسیدن
✳️ He always asks after you in his letters.
✳️ او در نامههایش همیشه جویای احوال شماست.
✳️ She asked after my father.
✳️ سراغ پدرم رو گرفت.
✳️ Don’t forget to ask after your uncle when you see Mary this afternoon.
✳️ یادت باشه وقتی ماری رو امروز عصر دیدی، حال عمویت رو بپرس.
✅ Abound /əˈbaʊnd/
🔷 Abound with/in
🔶 پر بودن از، سرشار بودن از، فراوان داشتن، زیاد داشتن
✳️ The forests abound with deer.
✳️ این جنگل ها پر از گوزن هستند.
✳️ The lakes abound with fish.
✳️ این دریاچهها پر از ماهی هستند
✅ Accustom /əˈkʌstəm/
🔷 Accustom oneself to something
🔶 خود را عادت دادن به، عادت کردن به
✳️ He quickly accustomed himself to this new way of life.
✳️ او سریع خودش را به این شیوه جدید زندگی عادت داد.
✳️ It’ll take time for me to accustom myself to the changes.
✳️ برای من زمان میبره تا به این تغییرات عادت کنم.
✅ Add /æd/
🔷 Add up
۱⃣ روی هم جمع شدن، انباشته شدن، بالا رفتن
✳️ When you are feeding a family of six, the bills soon add up.
✳️ وقتی غذای یه خانواده شش نفری را فراهم میکنی، صورتحسابها خیلی زود بالا می روند.
۲⃣ معقول بودن، منطقی بودن، درست به نظر رسیدن
✳️ His story just doesn’t add up. He must be lying.
✳️ داستانش درست به نظر نمیرسه. احتمالا دروغ میگه.
✅ Allow /əˈlaʊ/
🔷 Allow somebody in, out, up, etc.
🔶 اجازه (ورود، ترک، برخاستن و غیره) دادن به
✳️ She won’t allow the children in (to the house) until they’ve wiped their feet.
✳️ به بچهها اجازه ورود (به خانه) نمیدهد مگر اینکه اول پاهایشان را تمیز کنند
✳️ The patient was allowed up after 10 days.
✳️ بیمار بعد از ده روز اجاز یافت بلند شود.
✅ Answer /ˈænsər/
🔷 Answer to somebody (for something)
🔶 در برابر کسی مسئول بودن، در مقابل کسی پاسخگو بودن، به کسی جواب پس دادن، جوابگو بودن
✳️ Who do you answer to in your new job?
✳️ درشغل جدید در برابر چه کسی مسئول هستید؟
✳️ I work for myself and I don’t answer to anyone.
✳️ من برای خودم کار میکنم و در مقابل کسی پاسخگو نیستم.
✳️ You will answer to me for any damage to the car.
✳️ اگر به ماشین صدمهای بزنید باید جوابگو باشید.
✅ Advance /ədˈvæns/
🔷 In advance = Beforehand
🔶 از قبل، از پیش، جلوتر، پیشتر
🅰 Shall we go to the new Mexican restaurant on Saturday night?
✳️ – شنبه شب بریم رستوران جدید مکزیکی؟
🅱 Yes, let’s go, but it gets very crowded on the weekends. We’d better make a reservation in advance.
✳️ – آره، بریم، ولی آخر هفته خیلی شلوغ میشه. بهتره از قبل جا رزرو کنیم.
✅ Authority /əˈθɔːrəti/ /əˈθɑːrəti/
🔷 Beyond one’s authority
🔶 خارج از اختیارات کسی بودن
🅰 Can you help me get a mortgage on my house?
✳️ – میتونی کمکم کنی برای خونهام وام بگیرم؟
🅱 I want to but I can’t. It’s beyond my authority.
✳️ – میخواهم ولی نمیتونم. خارج از اختیارات منه.
✅ Agree /əˈɡriː/
🔷 I couldn’t agree more
🔶 کاملا موافقم، صددرصد موافقم
🅰 I think there’s a lot of favoritism in our class. Our teacher treats some students better than others.
✳️ – به نظر من در کلاس ما خیلی پارتی بازی هست. معلم ما با بعضی از شاگردان بهتر از بقیه رفتار میکند.
🅱 I couldn’t agree more.
✳️ – کاملا موافقم.
✅ Agreement /əˈɡriːmənt/
🔷 Reach/come to an agreement
🔶 به توافق رسیدن
🅰 Did you reach an agreement with the boss about your pay raise?
✳️ – با رئیس راجع به اضافه حقوقت به توافق رسیدی؟
🅱 Yes. We negotiated for half an hour and finally came to an agreement.
✳️ – بله. نیم ساعت مذاکره کردیم و سرانجام به توافق رسیدیم.
✅ Advantage /ədˈvæntɪdʒ/
🔷 Take advantage of somebody/something
🔶 استفاده کردن، بهره بردن، (از کسی/چیزی) سوء استفاده کردن
🅰 My boss is making me work late 3 days a week without extra pay.
✳️ – رئیسم وادارم میکنه سه روز در هفته بدون دستمزد اضافی اضافه کاری کنم.
🅱 Really? You should talk to him about it. He’s taking advantage of you.
✳️ – واقعا؟ باید با او صحبت کنی. داره از تو سوءاستفاده میکنه.
🅰 How was your literature course?
✳️ – دوره ادبیاتت چطور بود؟
🅱 It was great. Our teacher was really knowledgeable. I took a lot of advantage of his classes.
✳️ – عالی بود. استادمان واقعا باسواد بود. خیلی از کلاس هایش استفاده کردم.
✳️ Be careful! They are taking advantage of you.
✳️ مواظب باش! آنها دارن از تو سوءاستفاده میکنند.
✳️ She took advantage of your generosity.
✳️ او از سخاوتمندی تو سوءاستفاده کرد.
✅ Account /əˈkaʊnt/ (n.)
🔷 By/from all accounts
🔶 از قرار معلوم، به طوری که میگویند، اینطور که میگویند
✳️ I’ve never been there, but it’s a lovely place, by all accounts.
✳️ من خودم هیچ وقت اونجا نرفتهام، اما اینطور که میگویند جای بسیار قشنگی است.
✅ Accident /ˈæksɪdənt/ (n.)
🔷 It’s no accident that
🔶 تصادفی/اتفاقی نیست که
✳️ It’s no accident that men fill most of the top jobs in the country.
✳️ این اتفاقی نیست که بیشتر شغل های مهم کشور در انحصار مردان است.
✅ Accident /ˈæksɪdənt/ (n.)
🔷 Have an accident
🔶 تصادف کردن
✳️ I had an accident this morning when I was driving to work.
✳️ امروز صبح وقتی میرفتم سر کار تصادف کردم.
✅ Accident /ˈæksɪdənt/ (n.)
🔷 It’s no accident that
🔶 تصادفی/اتفاقی نیست که
✳️ It’s no accident that men fill most of the top jobs in the country.
✳️ این اتفاقی نیست که بیشتر شغل های مهم کشور در انحصار مردان است.
✅ Accident /ˈæksɪdənt/ (n.)
🔷 By accident
🔶 اتفاقی، بر حسب اتفاق، اتفاقا، شانسی
✳️ I met her by accident at the bus stop.
✳️ بر حسب اتفاق او را در ایستگاه اتوبوس دیدم.
✳️ I met her by accident in the street.
✳️ تصادفا او را در خیابان دیدم.
✅ Accident /ˈæksɪdənt/ (n.)
🔷 Accidents will happen
🔶 اتفاق دیگه، خب پیش میاد، عیب نداره
✳️ Stop worrying about that broken vase, accidents will happen.
✳️ این قدر غصه اون گلدان شکسته رو نخور، اتفاق دیگه.
✅ Access /ˈækses/ (v.)
🔷 Get/gain access to
۱⃣ دسترسی پیدا کردن به، دست یافتن به
✳️ They managed to gain access to classified information.
✳️ آنها توانستند به اطلاعات محرمانه ای دسترسی پیدا کنند.
۲⃣ راه پیدا کردن به، راه یافتن به
✳️ The police managed to gain access to the room through an upstairs window.
✳️ پلیس توانست از پنجره ای در طبقه بالا به اتاق راه یابد.
✅ Absolutely /ˈæbsəluːtli/ (adv.)
🔷 Absolutely not!
🔶 به هیچ وجه، اصلا، ابدا
✳️ “Was it any good? —- “No, absolutely not!”
✳️ «خوب بود؟» —- «نه، اصلا!»
✅ Absence /ˈæbsəns/ (n.)
🔷 In the absence of
🔶 در غیابِ، به علت نبودِ
✳️ In the absence of a will the court decides who the gardian is.
✳️ در غیاب وصیت نامه، دادگاه تصمیم میگیرد که قیم چی کسی باشه.
✅ Able
🔷 Be able to
🔶 توانستن، قادر بودن، از عهده برآمدن
✳️ Will you be able to come here today.
✳️ می توانی امروز بیایی اینجا؟
✅ Accord /əˈkɔːrd/
🔷 In accord with somebody/something
🔶 با چیزی مطابقت داشتن، با کسی هماهنگ بودن
✳️ Such an act would not be in accord with our policy.
✳️ چنین اقدامی با خط مشی ما مطابقت ندارد.
✅ ABC /ˌeɪ biː ˈsiː/
🔷 The ABC of something
🔶 الفبای چیزی، اصول اولیه چیزی
🔷 If you knew the ABC of gardening, you would be a good gardener.
🔶 اگر اصول اولیه باغبانی را بلد بودی، باغبان خوبی میشدی.
✅ After /ˈæftər/
🔷 After all
۱⃣ بعد از همه این حرف ها، از همه اینها گذشته، وقتی همه چیز در نظر گرفته شده است، حقیقت اینه، در واقع، آخه، آخر، هرچه باشد
✳️ You’d better invide Ed to your party. After all, he’s a good friend.
✳️ بهتره که اِد را به مهمانی دعوت کنی، بعد از همه این حرف ها، اون دوست خوبیه.
✳️ It doesn’t matter what your boss thinks of you. After all, you’re going to quit your job anyway.
✳️ مهم نیست که رئیست درباره تو چی فکر می کنه، حقیقت اینه که تو به هر حال می خواهی شغلت را ترک کنی.
✳️ She doesn’t understand. After all, she’s only two.
✳️ او نمی فهمد، آخه دو سالش بیشتر نیست.
۲⃣ آخرش، بالاخره، سرانجام، عاقبت
✳️ So you’ve come after all!
✳️ پس بالاخره آمدی!
✳️ After all, she is my mother.
✳️ بالاخره مادرم است.
✅ About /əˈbaʊt/
🔷 That’s about it/all.
🔶 فقط همین، همش همین بود.
🅰 Do you have any other comments on the subject?
🅱 No, that’s about it.
✳️ – آیا در مورد این موضوع نظر دیگری هم دارید؟
✳️ – خیر، همش همین بود.
✅ Account /əˈkaʊnt/ (n.)
🔷 On no account / Not on any account
🔶 به هیج وجه، اصلا و ابدا
✳️ On no account leave the house unlocked.
✳️ به هیچ وجه بدون اینکه درب خانه را قفل کنی آن را ترک نکن.
✅ Above /əˈbʌv/
🔷 Above all
۱⃣ از همه مهمتر
✳️ Max is a good shopkeeper, and above all, he is fair.
✳️ ماکس مغازهدار خوبیه و مهمتر از همه اینکه آدم با انصافیه.
✅ Ability /əˈbɪləti/
🔷 To the best of one’s ability
🔶 به بهترین وجه (ممکن)، با حداکثر توان خود
✳️ He does his job to the best of his ability.
✳️ او کار خود را به بهترین وجه ممکن انجام می دهد.
✅ Ant /ænt/
🔷 To have ants in one’s pants
🔶 کک به تومبان کسی افتادن، مدام وول خوردن
✳️ Do you have ants in your pants?
✳️ مگر کک به تومبات افتاده؟ (چرا اینقدر وول میزنی؟)
✅ A /eɪ/
🔷 From A to Z
۱⃣ ازاول تا آخر، از سیر تا پیاز، به طور کامل
✳️ He knows the subject from A to Z.
✳️ او از سیر تا پیاز موضوع را میداند.
✅ About /əˈbaʊt/
🔷 To be about to do something
👉 ready to, just going to, on the verge of
🔶 در صدد … (بودن)، قصد … (داشتن)، خواستن که … را (انجام دادن)، خواستن، نزدیک بودن که … را (انجام دادن)، در شرف انجام کاری بودن، داشتن، آماده برای …، قریب الوقوع بودن انجام کاری
✳️ It’s a good thing Bob left the furniture store when he did. Peter was so angry, he was about to throw a dining room chair at him.
✳️ فکر خوبی بود که باب مغازه مبل فروشی را ترک کرد. پیتر آنقدر عصبانی بود که آماده شد صندلی اتاق نشیمن را به طرفش پرتاب کند.
✳️ I’m glad you’re finally home. I was just about to have dinner without you.
✳️ خوشحالم که بالاخره به خانه آمدی. درست داشتم آماده می شدم شام را بدون تو صرف کنم/بخورم.
✳️ We were about to leave the house when the phone rang.
✳️ می خواستیم منزل را ترک کنیم که تلفن زنگ زد.
✳️ I’m sorry that I broke in. What were you about to say?
✳️ ببخشید که وسط حرفتان پریدم. چه می خواستید بگویید؟
✳️ The film’s about to start.
✳️ فیلم می خواهد شروع شود.
✳️ He father is about to retire.
✳️ پدرش دارد بازنشسته می شود.
✳️ As I was about to start teaching, someone knocked at the door.
✳️ همین که اومدم شروع کنم به درس دادن، یه نفر در زد.
✅ ABC /ˌeɪ biː ˈsiː/
🔷 To know the ABC of a a subject
🔶 مبادی و مقدمات موضوعی را دانستن
🔷 To be at the ABC of a subject
🔶 در مراحل مقدماتی موضوعی بودن
🔷 As easy as ABC
🔶 مثل آب خوردن، بسیار ساده و آسان
✅ A /eɪ/
🔷 Not to know A from B
🔶 هر را از بر تشخیص دادن
🔷 To know something from A to Z
🔶 چیزی را از اول تا آخر / از سیر تا پیاز دانستن
🔷 So sacred a duty …
🔶 چنین وظیفه مقدسی …
🔷 Many a man …
🔶 بسا مردانی که …
🔷 A Mr. Jones telephoned.
🔶 یه آقایی به اسم جونز تلفن کرد.
🔷 We were of a mind.
🔶 همفکر بودیم.
🔷 They are of a size.
🔶 یه اندازه هستند، اندازه شان یکی است.
🔷 A 1
🔶 ۱⃣ بسیار عالی، درجه یک، عالی، محشر ۲⃣ سرحال، قبراق، صحیح و سالم
✅ Abet /əˈbet/
🔷 Abet in
🔶 (کار خلافی با کسی) همدست بودن
✳️ The thieves were abetted in the jewel robbery by some of the servants.
✳️ بعضی از مستخدمان در سرقت جواهرات با دزدان همدست بودند.
✅ Abbreviate /əˈbriːvieɪt/
🔷 Abbreviate to
خلاصه کردن به صورتِ
✳️ “December” is usually abbreviated to “Dec.”.
✳️ ترجمه: December معمولا به صورت Dec. خلاصه می شود. (Dec. مخفف December است.)
✅ Abase /əˈbeɪs/
🔷 Abase oneself
۱⃣ خود را خوار کردن، خود را کوچک کردن، خود را تحقیر کردن
✳️ You abased yourself by stealing from a poor old man.
✳️ تو با دزدی کردن از یک پیرمرد بینوا خود را خوار کردی.
۲⃣ خود را پای (کسی) انداختن، تضرع کردن
✳️ In former times, people used to abase themselves before the gods.
✳️ در گذشته، مردم نزد خدایان تضرع می کردند.
✅ Abandon /əˈbændən/
🔷 abandon oneself to
🔶خود را تسلیم (چیزی) کردن، خود را به دست (چیزی) سپردن، (در چیزی) غرق شدن
✳️ After her mother died, she abandoned herself to grief.
✳️ پس از مرگ مادرش، خود را به غم و غصه تسلیم کرد.
✅ Abandon /əˈbændən/
🔷 Abandon to
🔶 واگذار کردن به، سپردن به
✳️ The affairs of the nation have been abandoned to dishonest politicians.
✳️ امور کشور به دست سیاست مداران نادرست سپرده شده است.
✅ Aback /əˈbæk/
🔷 Be taken aback (by sb/sth)
🔶 یکه خوردن، جا خوردن
✳️ I was taken aback by his remark.
✳️ از حرف او جا خوردم.
✅ According /əˈkɔːrdɪŋ/
🔷 According to
👉 In order of; on the authority of
🔶 بنابر، طبق، با توجه به، طبق نظر، مطابق با؛ به قول، بنا به گفته، بنا به اظهار
✳️ According to my dictionary, you are using that word in your essay incorrectly.
✳️ با توجه به فرهنگ لغت من، شما آن واژه را در مقاله خود اشتباه بکار می برید.
✳️ The students on the football team were ranked according to height, from shortest to tallest.
✳️ دانشجویان عضو تیم فوتبال، طبق قدد از کوتاه ترین به بلندترین به صف شدند.
✳️ According to George, his parents have got divorced.
✳️ بنا به گفته جرج، پدر و مادرش از هم طلاق گرفته اند.